کلمهء ذکر یک معنی ایدئولوژیک دارد.خداوند هدف همهء انبیاء را ذکر می خواند و قرآن را نیز ذکر معرفی می کند و حتی شخص پیغمبر(ص) را نیز (ذکرا رسولا...).ذکر به معنای یادآوری است.یعنی پیامبران الهی،چیز اضافی تازه ای برای انسان نمی آورند،یعنی دین،آوردهء پیامبران برای بشر نیست،بلکه مبعوث می شوند تا همهء ارزشهای خدائی را که در درون انسان به ودیعت گذاشته شده است(اما به خاطر زندگی روزمره،فراموش گشته)با ذکر از نو،یادآوری کنند.
یادآوری کنند که تو کیستی!چه،همهء انحرافها به خاطر این است که انسان،خود را فراموش کرده،نمی شناسد و نمی داند که کیست.زیرا آنچنان که علی(ع)،که هم انسان را و هم مذهب را بهتر از هر انسانی و هر مؤمنی می شناسد،در این باره گفته است:دائک فیک،و لا تبصر،و دوائک فیک،و لا تشعر:درد تو در درون توست و نمی بینی،و دوای تو در درون توست و نمی فهمی.
و در رسالت پیامبران،با تعبیری انسانی و عمیق می گوید:این آتش خدائی در درون خود انسان هست[بر خلاف بینش یونانی که پرومته،آتش خدائی را از آسمان می آورد و به انسان که فاقد آن است،می بخشد] و آنان آمده اند:لیثیروا دفائن العقول...تا گنجینه های خرد ها و خودآگاهی ها را که در زیر آوار روز مرّگی ها و سقوط ها و ضعف ها و پستی پرستی ها و پلیدی های زندگی فردی و خلق خوهای آخوری و عادات تحقیر کننده و تعصب های فلج کننده و نقابهای مسخ کنندهء انسان،دفن شده و از یادها رفته اند،به گونه ای انقلابی برشورانند.
و عجیب تر اینکه بینش یونانی را نمونهء بینش اومانیسم(اصالت انسان)معرفی می کنند و بینش مذهبی و به خصوص اسلامی را بینش فاناتیسم(حقارت انسان که بازیچهء بی ارادهء قدرت آسمانی و زندانی زنجیر قضا و قدر الهی)می خوانند!علت اساسی همهء این قضا و قدر های انحرافی در این است که هم بیگانه و هم دوست،همیشه،عملکرد و رفتار ناقص مسلمین را با اصل اسلام عوضی می گیرند و آن رفتار نادرست و ناقص را عین اسلام می دانند و این مصیبتی است!
ادامه دارد...